واکسن 18 ماهگیت گلم
عسلی ی ی ی ی ی ی مامان سلام امروز نوبت واکسنت بود صبح بابا هم نرفت آخه ترسیدم زورم بهت نرسه اونوقت خدای نکرده یه اتفاقی بیفته . بهرحال موفق شدم که بابا نره مرخصی بگیره با هم راه افتادیم رفتیم بگذریم از این که تمام خیابانها پر از برف بودن و اهسته رفیتم با دیدن برف ها همش می گفتی اوف اوف وقتی رسیدیم دومین نفر بودیم ولی مامان جون انتن ها داشتن آموزش می دین خیلی غصه خوردم گفتم وای اینها می خوان تزریق کنند ؟ولی خب بعد یه خانم دکتر اومد اولی رو خودش زد ولی دومی رو یکی از اون انتن ها زد . ماشاء اله مامانی جون چقدر تو زور...
نویسنده :
مامان نیره
10:52